یادم نرفته ظرف همین 48 ساعت گذشته بود که اومدم و گفتم که دیگه نمی نویسم. اما امروز ی کتاب به دستم رسید که حیفم اومد بخشی از اون رو که بسیار بسیار برام الهام بخش بود رو اینجا نذارم و ننویسم. ادرس دقیق کتاب تاریخ فلسفه مصطفی ملکیان جلد چهارم - فصل البر کامو هست
اول باید گفت کامو مثل سارتر ملحد هست و حتی در این جهت از او افراطی است.....به اعتقاد او مساله خودکشی مهمترین مساله فلسفیست. او به لحاظ بیان یک نکته بسیار مشهور شده و ان نکته در کتاب افسانه سیزیفوس نوشته او بیان شده است. سیزیفوس شخصیتی اسطوره اییست که در افسانه های یونان قدیم قهرمانی نیمه خدا نیمه انسان تلقی می شود.او در قلمرو خدایان مرتکب خطایی شد و خدایان او را به این جریمه محکوم کردند که هر روز صبح صخره ی عظیمی را بر دوش بگیرد و از کوه بلندی شروع به بالا رفتن کند و این صخره را به بالای کوه برساند و با آن خانه ایی بسازد.هر روز صبح این کار را شروع می کند و نزدیک غروب به قله کوه می رسد. اما همین که می خواهد صخره را بالای قله بگذارد، صخره از دست او رها و به پایین پرتاب می شود و او روز دیگر همین کار را تکرار می کند و همان واقعه سرنوشت او می شود.
البر کامو می گوید این افسانه بیان حال ما ادمیان است. فرق عمده ما با دیگر موجودات این جهان در ان است که سایر موجودات با مجموعه ایی از نیازها و خواسته ها به دنیا می ایند وساخت جهان طبیعت هم به گونه اییست که موافق نیازهای انان است. اما انسان تنها موجودیست که مشی طبیعت در جهت خلاف خواسته های اوست.انسانها محکومند که همواره برای ارضای نیازها و خواسته های خود تلاش کنند و هیچ گاه هم این خواسته ها و نیاز ها ارضا نشود.ما مثل سیزیفوس کاری مخالف مشی جهان انجام می دهیم ومحکوم به شکست هستیم. ما به تعبیر کانت خواستار عصم به دنیا امده ایم اما مشی جهان طبیعت چنین حکمی ندارد.
هر انسانی در درون خود شدیدا ارزو دارد که کاش سالها زندگی بکنم بدون انکه به گناه الوده شوم. ولی اینکار امکان ندارد.. خواست ما در ان هست ولی تحقق ان امکان ندارد.....همه انسانها خواستار ازادی اند ولی چنین ازادی ایی هم امکان ندارد. همه ی انسانها می خواهند طراوت جهان برایشان از بین نرود ولی در عین حال امکان ندارد...ما انسانها می خواهیم خودخواهیمان با دیگر خواهیمان متعارض نشود اما جهان طبیعت طوری ساخته شده انسان نمیتواند هم خودخواه باشد و هم دیگر خواه. ماهم خودمان را دوست داریم و هم از رنج همنوعانمان رنجور می شویم. اینجاست که باید دست به انتخاب بزنیم و این انتخاب به تعبیر کامو انتخاب دردناکیست. .....
پس فرق عمده ما با بقیه موجودات در این است که ما در این جهان غریب هستیم. به این معنا که جهان نسبت به خواسته های ما روی خوش نشان نمی دهد.از سوی دیگر کامو معتقد است شرف انسان به همین است که دست به کارهایی می زند که در حین انجام محکوم به شکست هستند. سیزیفوس هم این معنا را می دانست. او هم می داند که فردا هم مثل روزهای دیگر است.ولی دست بر نمی دارد.شرف انسان به این است که دست به انجام کارهایی می زند که می داند به مقصود نمی رسد. هر انسانی هر روز صبح تصمیم می گیرد که می خواهو امروز بی گناه زندگی کنم (گناه در نظر او به معنای کاری است که شخص انجام ان را بد می داند و با اصطلاح گناه در دین متعارف نیست)، اما با این حال این تصیمی را می گیرد
البر کامو به همین جهت بحث شرف یا دیگنیتی را مطرح می کند و این همان نکته بدیع او در میان فیلسوفان اگزیستانسیالیسم است. کامو می گوید: شرف انسان به این است که در تمام زندگی کارهایی را می کند که وصول به هدف را انتظار ندارد،ولی با این حال از این کارها دست بر نمی دارد. چون این هدف خوبیست بازهم تعقیب می کند...هر چند می داند باز به ان نخواهد رسید. اگر کسی یک روز بگوید ما که هرچه ازمودیم نتوانستیم چند روز هم بی گناه زندگی کنیم،پس از فردا تصمیم به بی گناه زندگی کردن نمی گیریم، کامو می گوید: او دیگر از فردا یک حیوان است.انسان تا وقتی انسان است که تصمیم به کارهای انجام نشدنی میگیرد..غربت انسان به این معنا را اولین بار فیثاغورثیان مطرح کردند. انها می گفتند ما در این دنیا غریبیم