Friday, July 17, 2009

taste of life

زندگی این روزها ترش و شیرین است...مثل طعم مربای آلبالو...نه!مثل وقتی روی قرقروت شکر بپاشی...همه چیز و همه جا و همه کسش هم همین طعم را دارد....هنوز آن آدم یا اتفاق یا ... را نچشیده دهانت آب می افتد، وسوسه می شوی برای امتحان کردنش...کمی می چشی...غافگیر می شوی...دهانت جمع می شود ...اخم می کنی..توی همین گیرودار هستی که پرزهای چشایی جلوی زبانت شیرینی شکرش را حس می کند! حالا درگیر می شوی با خودت برای اینکه بیشتر ناخنک بزنی...یک تکه دیگر فقط...خنده و اخمت قاطی شده حسابی و این کلافگی بدجور توی ذوق می زند...سعی می کنی سور(؟) باشی...کودک درونت حسابی به وجد امده و بدقلگی می کند برای اینکه بگذاری یکبار دیگر این طعم عجیب را تجربه کند..تو اما از نمای بیرونی اش واهمه داری...نهایتا تصمیم می گیری جلوی آینه بایستی قرقروت بمکی با طعم شکر و قیافه خودت را تست کنی...کودک درونت ریز ریز به تو و اداهای ناشیانه ات می خندد...و تو هی سعی می کنی جدی باشی...اخم کرده،می خندی...ترشی و شیرینی حالا در سرتاسر وجودت رخنه کرده..انگار مربای آلبالو به جای خون در رگهایت جاری شده،حس خوبیست...دوستش داری!

No comments: