Friday, November 6, 2009

دختر باهوش روشنفکر خوشگل گریان

امروز و دیروز را در یک کارگاه آموزش مهارت های زندگی به کودکان گذراندم. با یک مدرس ارمنی که استاد دانشگاه شهید بهشتیست و حرف اول بالینی کودک را در ایران می زنه. کلاس جالبی بود. بیشتر شبیه یک کودکستان بود تا کارگاه حرفه ایی . وقتی استاد از نتایج آموزش این مهارتها در نقاط دور افتاده ی کشور مثل زاهدان و زابل و... می گفت چند نفر ناخودآگاه اشک ریختند...مثلا بعد از اینکه ظرف یکسال این ده مهارت که پکیج اون توسط یونیسف ظرف 12 سال تهیه شده به این بچه ها آموزش داده شده بود دیدند که بچه های فارس دیگه بچه های افغان رو کتک نمی زدند یا تحقیر نمی کردند. یا یک بچه زال که به علت افسردگی و تحقیر وقتی رفته بودند ترک تحصیل کرده بوده در بازدید یکسال بعد نه تنها به مدرسه برگشته بود بلکه بلند شده و یک انشا در مورد اینکه موجود منحصر به فردیه با صدای بلند جلوی کلاس خونده....
تهران رو دوست دارم چون قشنگه و دوست ندارم چون غمگینه....غمگین یعنی تو ساعت یک نصف شب یکشب بارونی که سوار تاکسی فرودگاه می شی می بینی راننده ی زنه که تمام مدت با موبایل با شوهرش دعوا می کنه که چرا نصفه شبی داره بهش خیانت می کنه در حالی که این داره جون می کنه. و در همون شب و همون موقع یک دختر و پسر ده ساله می بینی که سر چهارراه نشستن و کارتن های خوابشونو مرتب می کنن...تهران غمگینه برای اینکه تمام زندگی آدما صرف پول در آوردن می شه. اونم تازه فقط به قدر بخور و نمیر....تهران غمگینه چون تو مدام منافعت با منافع آدمایی در تعارض قرار می گیره که به مراتب از تو ضعیف ترن . و تو هی باید بین خودتو یکی دیگه که از تو بدبخت تره یکی رو انتخاب کنی. تهران غمگینه چون...و تنها چیزی که باعث میشه بتونم اینجا دووم بیارم کوههای پراکنده ایی که میشه از دست همه ی اینهایی که گفتم بهشون پناه برد...تهران غمگینه و زیبا...مثل یک دختر خوشگل وقتی گریه می کنه. البته این دختر خوشگل گریان خیلی باهوش و روشنفکره

1 comment:

f.f said...

این دختر خانوم قصد ازدواج ندارن؟