Friday, November 20, 2009

راه آهن

چهارشنبه 6:50 بلیط قطار داشتم. یک و نیم ساعت زودتر رسیدم علی رغم رفتن با اتوبوس. بر خلاف همیشه که یک گوشه ی دنج
پیدا می کردم برای چپیدن در خودم و خواندن همه ی ان چیز هایی که انگار برای خوانده شدن در راه و نیم راه و فرصت های اضافه نوشته شده اند، این بار رکوردر موبایلم را روشن کردم و در زیر باران با چشمهای بسته بی هدف راه افتادم به قصد شنیدن صداهایی که هیچ وقت شنیده نمی شوند...و در تمام راه تهران مشهد گوش می کردم به این سمفونی خود نظم بخش بدون نویسنده و رهبر. یک روز شاید یک ارشیو درست کنم از این صداهایی که موقع کوری ضبط می کنم. مشهد خیلی خوب بود ایندفه. حنا دیدم و مدرسه ی پارسا سینا رفتم و با هدی مسابقه ی تخمه خوری گذاشتیم و ...خانه را دوست دارم. فردا باید برگردم. دانشگاه را دوست دارم. درس هایم را نیز. دوست دارم. دوست دارم. دوست دارم.....مشکوک نیست اینهمه دوست داشتن ایا؟

1 comment:

fateme said...

زینب پزشکیان گرامی میگفت خیلی خوشحاله که تو تهران زدگی رو تموم کردی و خوشحالی
مثکه راست میگه
مشکوک که کی نیستی
کلا بیشتر قاطی ای تا مشکوک!