Friday, September 11, 2009

قصه این روزها ی من و این وبلاگ شده قصه ی آدم های عاشقی که اولین تجربه دوست داشتنشان را تمرین می کنند. در اولین تجربه دوست داشتن معمولا آدم شیفته ی همان حس جدید و غافلگیر کننده است و درگیر چشیدن طعم خود تجربه تا آن چیز یا کس!هی می آیم و یوز و پس را وارد می کنم ،پنج دقبقه ایی به این صفحه ی خالی نیو پست خیره می شوم و قند در دلم آب می شود که چه خوبست که من هم چنین جایی دارم برای نوشتن و شاید چند نفر که منتظر خواندن آنند. همین طور خیره می شوم و مرور می کنم حرفهای نگفته ایی که می شود یک روز اینجا نوشت ،..اما انگار می ترسم با نوشتنش دیگر این حس را از دست بدهم..پس بلند می شوم و به دفعه بعد موکول می کنم نوشتن را. و این دقیقا مرا یاد قرارهای بی سرو تهی می اندازد که هیچ هدفی ندارد جز اینکه به ما ثابت کند هنوز کسی هست که می شود عندللزوم خر کشش کنی برای شنیدن حرفهای ناگفتنی.

No comments: