Wednesday, September 23, 2009

از اینجا

این اولین پست من در دوران جدید زندگیست. فکر می کنم اینکه نه تنها مقطع بلکه رشته و شهر و خیلی چیزهای دیگر که فعلا گفتنی نیست با هم عوض شود به اندازه کافی دلیل محکمی است برای انکه ان را دوران جدید زندگی بنامم.
اول از دانشکده ام بگویم. اینجا ظاهرا چیزی به نام دانشکده برای دانشجویان ارشد معنی ندارد چرا که همه ی دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه را با هم چپانده اند در یک ساختمان به گمانم نه طبقه به نام ساختمان خوارزمی. که هر طیقه اش مال یک دانشکده است.دانشکده روان در طبقع هفتم است و جالب انکه سرویس بهداشتی در طبقه پنجم موجود می باشد و این بدان معناست که ما برا ی اجابت مزاج باید با اسانسور به دانشکده ریاضی واقع در طبقه پنجم برویم. و اینجاست که پر بیراه نگفته ام اگر ادعا کنم ناف مرا گویی با ریاضیات بریده اند . و من نمی دانم اگر در اسانسور باشم و برق برود وگلاب به روی مبارک در عجله باشم باید چه گلی برسر بگیرم. به امید روزی که در طبقه ما هم سرویس بهداشتی بنا شود. و دوم آنکه اینجا ما گاهی آسانسور سواری کرده صرفا به قصد اینکه مشتری ایی تور کنیم برای حل مسئله ایی و کسب اندک در آمدی براب امرار معاش. و سوم نکته ی قابل توجه در این دیار درندشت اشتیاق ادمهاست برای کمک به هم که ما هنوز نکته سوشال سایکولوجیکش را کشف نکرده ایم ، اینجا انقدر به تو گیر می دهند برای انکه به تو کمک کنند که تو می ترسی اگر سوالی داری بپرسی . فی المثل همین دیروز در سالن یکی از اساتید گرام را زیارت کرده به قصد باز کردن سر صحبت پرسیدیم که شما استاد فلان درس ارشد هستید، چشم شما روز بد نبیند این خانم بازو در بازوی ما انداخت و حدود نیم ساعت مرا دنبال خودش از این ساختمان به ان ساختمان کشاند تا استاد راهنمایم را نشانم بدهد و او را وادار کند که مرا برای انتخاب واحد راهنمایی کند و این فقط فضل الهی بود که یک کیس اورژانسی تر به او برخورد تا راضی شود عجالتا دست از سر من بردارد.مثال دوم اینکه دیروز دیدیم بابای دانشکده دیروز روی زمین نشسته بود و در حال مرتب کردن دسته ایی اوراق بود که ناگاه دسته ایی دختر تهرانی از راه رسیده و به پاچه اش چسبیدند که بگذارید ما اینها را جمع می کنیم و انقدر در فکر یاری رسانی بودند که صدای ضعیف آن پیرمرد را نمی شنیدند که التماس می کرد به حال خودش رهایش کنند که به کارش برسد. امشب با دوست گرام قرار است برویم و اتاقمان را تحویل بگیریم . پست بعدی در مورد زندگی خوابگاهی خواهد بود شاید.
اضافه کردنیست که رویت کامنت های شما به خصوص اگر از وطن باشد بسیار مایه مسرت و شکوفایی حس نوستالژی ما خواهد بود . با تشکر. فرت

No comments: